https://suratiha.com/wp-content/uploads/2018/07/cry-17.jpg

 

مینویسم بازهم باکلی تردید اما اینبار بسیار فرق دارد اینبار برا خودم مینویسم و برای بهترینم(ماجده جونم:)) ....هیچوقت فکرش راهم نمی کردم برگردم به همان جایی که دلم شکسته شد و من همانند رویاهای یک غنچه ی خشکیده در گرگ ومیش هوا همراه با باد همسفر شدم...

میدانی سفرم از انجایی شروع شد که فراموش شدم ...سعی کردم فراموش  نشوم سعی کردم محبت کنم اما بازهم فراموش شدم و لبخندی زدم و رفتن را ترجیح دادم

اینبار بخاطر ماجده برگشتم بخاطر اصرار هایش

اما اینبار فرق دارم این بار یگانه نیستم...یک رهگذرم که فقط سکوت میکند و مینویسد....

 

 

+واقعا صدای بیلی مثل فرشته هاست💔:)