و من و کلماتی که متهم اند به حبس ابد......

 

اول از همه این اهنگ پیشنهاد میشه:))

مدت ها دنبال بهانه ای برای نوشتن میگشتم ...

بهانه ای که باعث شود تک تک کلمات درون قلبم همانند پروانه ای بر روی قلمم بنشینند

اما گویا این روزها متهم به حبس ابد شده بودند....

این بار میخواهم از یار قدیمی ام بنویسیم....

نوایش از کودکی در گوشم بود اولین بار به جای نامم اسمش و سخنش را در وجودم جاری ساختند

هیچ وقت یادم نمی رود که در کوچه ها بازی میکردم  و بازهم همان ندا ..نمی دانستم خواننده اش کیست و در وصف اش همین را میتوانستم بگویم...من پیر میشوم در کوچه ها در بین بازی ها به دنبال عطرت می گردم اما نمی یابمت ....

از هرکه می پرسم می گویند آوای سخنان خداست معنی اش را نمی دانم....درکش نمی کنم اما به تک تک سلول های وجود ارامش می بخشد ...من رایاد آسمان نیلگون رنگ می اندازد یاد روزهایی که بازهم صدایش می امد پنجره را باز میکردم چشمانم را می بستم و با کلمات اش همسفر می شدم....

تک تک مرغ های آمین وجودم تشنه صدایش بودند چه صبح هایی را که با آن آوا شروع نکردم ...تمام مدت میتوانستم طراوت آن غنچه خشکیده را احساس کنم....آن غنچه ای که رفته رفته جان میداد اما وقتی آوا پخش میشد  جان تازه ای می گرفت...

مادرم به من می گفت چه فرقی دارد که معنی اش را بدانی فقط تنها چیزی که  می توانم به تو بگویم این است او تورا برای عاشقانه هایش صدا می زند دیگر آموخته بودم تا آن صدا می آمد بدو بدو به سمت سجاده می رفتم و با دستان کوچکم آن را پهن میکردم نمی توانستم قشنگ و درست آ ن کلمات را به زبان  بیاورم ....

اما میدانم که می فهمید از ته قلبم برایش نماز میخوانم ......

هنوز همان همان حال و هواست نوایش که می پیچد بازهم بوی همان عطر در هوا پخش می شود و بازهم من همان عاشق  و دلتنگم فقط کمی بی وفا تر....

 

قدیمی نوشت سال 96

پی نوشت یک :))

 

این  مطلب رو چندسال پیش نوشته بودم و الان که نگاهش میکنم می فهمم چقدر در نوشتن پیشرفت کردم...

 

پی نوشت 2:))

 

این پیچک کوچولوی منه خیلی خیلی دوستش دارم الان بزرگتر شده....و سعی کردم که یه عکس خوب بگیرم اما خیلی ماته اما بیشتر باعث شد سعی کنم تا یه دوربین خوب بخرم :))

و راستی این مطلبم راجبه اذان بود....

 

امیدوارم یک مهر خوبی داشته باشید .....

  • ۱۳
  • نظرات [ ۶ ]
    • یگانه دخت
    • يكشنبه ۳۱ شهریور ۹۸

    این منم همان کسی که با دلایل کوچک خوش است:)

    زندگی یعنی نهایت لذت در کنار کسانی که دوستشون دارید

    زندگی در کنار کسانی که برای لحظه ای  هم که شده لبخندی روی لبانتان می کارند

    و به همین سادگی می شوند دلیلی دوباره برای بهتر زیستن:)

    پی نوشت 1:)

    سلام....این عکسه رو خیلی دوست دارم با وجود اینکه زیاد توش خوب نیفتادم.... اما در هر صورت ثبت لحظه هاست:)و من اونیم که نشسته و کتاب تو دستشه...

    پی نوشت2 :)

    این روز ها بی هیچ هراسی خیلی از کارهایی رو که دوستشون داشتم رو انجام میدم

    و یکی از اینها این بود جهت مشاهده کلیک کنید

    میدونم زیاد صدام برا خوندن خوب نیست اما بازم از امتحان کردن چیزی که دوستش دارم لذت می برمlaugh

    اونی که اول میخونه صدای منه...امیدوارم به سروصدا های اول توجه نکنیدblush

  • ۱۷
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • یگانه دخت
    • چهارشنبه ۲۳ مرداد ۹۸

    شاید تو ان زیباترین دروغی که من به قلبم می گویم...

     قلبم پر از حرف ها و بهانه هایی ست که  فکر میکردم گفتنشون باعث بشه کمی بیشتر بمونی اما هربار که میخوام بهانه ی جدیدی به زبون بیارم ، به یاد این میفتم که قدم های تو قوی تر از نوشته های منه نوشته هایی که از قلب ضعیفم نشات میگیرن و اوناهم مثل خالقشون ضعیف تر از اونی هستن که جای قدمات رو پرکنن!

    اما بازهم میخواهم برایت بنویسم ....

    بچه که بودم  فکر میکردم ادما هم مثل انیمیشن ها  در عین بدشانسی بهترین اتفاقا براشون میفته  و حتی اگه بمیرن بازم زنده میشن اما با هریک نفسی که میکشیدم بیشتر غرق در واقعیتی میشدم که بی هوا و  بدون خواسته ی خودم بهش معتاد شده بودم و کم کم شدم یک آدم بزرگ ! همان ادم بزرگی که سرشار  از حس خستگی و ناامیدی در افکار کو دکانه ام بود اما حال تبدیل به چیزی شده ام که کل عمرم را در هراس از ان به سر میبردم 

  • ۱۲
  • نظرات [ ۵ ]
    • یگانه دخت
    • شنبه ۱۲ مرداد ۹۸

    اری ....تو شاید لبخند خدایی


    امروز یک مرداد است :) تاریخی که در قلب من جای دارد نمیدانم برای اینکه یک روز خاص شود دقیقا چه اتفاقی باید بیفتد ....باید عاشق شد یا ....نمیدانم!

    اما میدانم خاصی این روز برای من در زیباترین پارادوکس دنیا نهفته است!امروز من با یک گریه سرشار از زندگی خاص میشود:)❤همان روزی که زندگی را به بهانه ی گریه ای اغاز کردی :)گاهی وقتا خود را سرزنش میکنی و میگویی کاش پسر میشدم!اما نمیدانی که با دختر شدنت چه دنیایی را برای من بنا کردی:) 

    شاعر نیستم که زیبا ترین شعر ها را برایت بگویم ...نقاش نیستم که زیباترین نگاره های لبخندت را به نقش در اورم بلکه یک نویسنده ساده ام !شاید برای ادم ساده ای مثل من چیزی جز کلمات نتوانند  احساساتش را برای تو به ارمغان آورد :)))❤❤❤

    بگذار از روز اشنایی مان بگویم همان روزی که دوست دارم بار ها و بارها در صندوقچه ی قلب ،روح و ذهنم تکرار شود:)

    راستش اگر اغراق نباشد وبلاگ نویسی من با تو معنا گرفت هیچ وقت یادم نمی رود که با حس های دلتنگی ،نا راحتی و دلشوره نوشتن را اغاز کردم و پا به دنیایی گذاشتم که ان را مجازی می نامیدند فکر میکردم ادم های اینجا هم همانند دنیای شان هستند، مجازی!اما تو یادم دادی این گونه نیست :))یادم دادی شاید ادم هایی که اینجا هستند  مجازی اند اما قلب های شان واقعی است...و شاید  به بهانه ی یافتن لبخند ی پا به اینجا  گذاشته و از حرف هایی مینویسند که شاید در دنیایی که  ان را واقعی می نامیم شنونده ای نداشته :)💔 اری  ادم های اینجا واقعی ترند!

    گام بعدی عشق ورزیدن بود تویی که بی هیچ دلیلی  عشق می ورزیدی تمام احساساتت را صرف کسانی میکردی که در حد چند کلمه میشناختی اما محبتت در حد ان چند کلمه نبودّ....:) 

    حال حرف های دلم را بشنو:) 

     سال ها خودم را با گفتن اینکه خدا می اید ارام میکردم می گفتم او دیر یا زود می اید و مرا در سرمای بی وقفه ی زندگی در اغوش میکشد ....اما او نیامد ...اما ان روزی که با تو اشنا شدم و دست های گرم خواهرم را فشردم فهمیدم ...خداوند امده است اری او امده بود ،به شکل لبخند های زیبا امده بود تا با این طنین های خاموش مرا تاابد در سرمای همیشگی زندگی در اغوش بکشد :)اری توهمان لبخند خدایی ..❤❤

    پی نوشت :امروز تولد مهربون جان من است😍😍😍💓💓 خیلی خوبه که دوتا از بهترین هات تو یک ماه به،دنیا اومده باشن😁 یکی خواهر خودم و یکی مهربونم ماجد ه یا به قول یکتا (موجوده)😂❤❤❤

    پی نوشت دو:❤ اجی قشنگم یکی از ارزوهای من برای همه و به خصوص تو عمر طولانی نیست :)من نمی تونم برای تو ارزوی عمرطولانی کنم بجاش لحظه هایی  رو ارزو میکنم  که جز لبخند چیزی برای تو به ارمغان نیاره💓💓


  • ۱۳
  • نظرات [ ۱۰ ]
    • یگانه دخت
    • سه شنبه ۱ مرداد ۹۸

    پدر ...

     

    پدر چیز عجیبی است سه حرف است اما سرشار از عشق است نمیدانم دیگر اورا چه بنامم مجنون؟یا منجی؟ هرچه فکر میکنم می بینم انقدر این سه حرف پر از داستان های بی نهایت است:) پر از بی نهایتی که مغز کوچک  من قادر به درک آن نیست!شاید باید اورا منجی بنامم زیرا زمانی که من خود را زیر پوست  این شهرسیاه  گم کرده بودم مرا در آغوش گرفت وبرای باری دیگر پیدایم کرد .....               

    چه کسی میداند شاید او با خدا زیر آسمان پر ستاره سوگند نگهداری از من را خورده، نمیدانی که چه روزهایی نامش را با تک تک مرغ های آمین وجودم فریاد زدم

    در تک تک مناجاتم نامش را به زبان اوردم  این را گل محمدی خشک شده ی لای قران می داند

    پدر خوشحالم ،خوشحالم از اینکه تو را  دارم از اینکه در باغ قلبت حداقل به اندازه ی یک شکوفه جای دارم .....

    میدانی عاشقی همچو او را ندیدم سال هاست که گذشته اما باز هم او بی نهایت عاشق است سال هاست که گذشته و او هنوز عاشق است اما .... اما من کمی بی وفاتر........                           

  • ۱۳
  • نظرات [ ۱۲ ]
    • یگانه دخت
    • دوشنبه ۱۷ تیر ۹۸

    پست صوتی شعر کوچه فریدون مشیری(ویرایش)

     

     

     

    پی نوشت1

    یکی از بهترین شعر هایی هست که تا به حال تو عمرم شنیدم امیدوارم شما هم خوشتون بیاد:))

    اگه خوب ضبط نکردم ببخشید دیگه.....

    اما به هرحال امیدوارم خوشتون بیاد:))

    پی نوشت 2

    یه نکته نمیدونم چرا فایل صوتی برای کسایی که با گوگل کروم میان نمایش داده نمی شه پس اگه با گوگل کروم هستید

    روی  این لینک کلیک کنید تا براتون پخش بشه

     

     

  • ۱۴
    • یگانه دخت
    • دوشنبه ۲۷ خرداد ۹۸

    🍁

    http://bayanbox.ir/view/4581486917786858762/IMG-20190518-082249.jpg



    کاش میشد تک تک ستاره ها پله ای بشوند برای در آغوش کشیدن خدا..🍁





    پی نوشت:درود بر شما :)))

    امیدوارم حال دلتون خوب باشه:)))

    دلم برای نوشتن تنگ شده و در اینجور مواقع که وقت نوشتن ندارم به نوشته های قدیمیم سر میزنم که اینم یک از همونا بود که من خیلی دوستش دارم کوتاهه و یکی از ارزوهای همیشگی منه...:)


    پی نوشت دو:))

    این بطری کوچیکی که تو عکس میبینید رو من برای دوستم درست کرده بودم

    این روزا موقع درس خوندن کلی ایده به سرم میزنه خخخ

    و اینکه این اهنگه جدید سیروان خسروی خیلی نابه:)

    پی نوشت سه🍁

    من خیلی وقته که از بیان و نویسندگی دور شده بودم و نویسنده های زیادی اومدن خوشحال میشم باهاتون اشنا بشم:))



  • ۱۴
    • یگانه دخت
    • دوشنبه ۳۰ ارديبهشت ۹۸

    نامه ای به خودم در روز عید :)

    https://instagram.fevn1-1.fna.fbcdn.net/vp/561602d10bf5d994254afc7248ae7835/5D4D423F/t51.2885-15/sh0.08/e35/s640x640/53395129_2258874717503689_4713108356420791249_n.jpg?_nc_ht=instagram.fevn1-1.fna.fbcdn.net



    نمیدانم چندثانیه.....دقیقه.....ساعت....وسال گذشته وتو داری اینو میخونی:)

    نمیخوام برای تو یعنی خودم آرزوی طولانی بودن عمرت را بکنم آرزو میکنم  هرچند ساله که هستی بازهم عشق ورزیدن را یادت باشد امیدوارم هنوز از بو کردن کتاب های نو و دیدن لبخند خانواده و عزیزانت خوشحال شوی

    امیدوارم وقتی ناامیدبودی از تمام زندگی از آدم ها وبدی ها بازهم وجودت پر شود از بوی قرمه سبزی که مادرت با عشق برایت می پخت و با لبخند اشکانت را پاک کنی

    همه ی این هارا برایت آرزو مندم و فریاد میزنم آنقدر فریاد می زنم این ها را تابه گوش مرغ آمین برسد و تمام وجودش را پر کند....


    پی نوشت یک:این نامه ای که من برای خود آینده ام نوشتم  :)خوبه که همه ما این کار رو بکنیم تا بفهمیم چقدر قوی تر شدیم :) من یک سال پیش برای خودم یک نامه  نوشته بودم البته کمی انگیزشی بود و گویای احوال اون زمان بود...


    نامه ی یک سال پیش:)

    تو چاقی /توبدرد نخوری/جوش جوشی/صدات خیلی زشته...../توهیچوقت ادم موفقی نمی شی...

    همه ی اینا حرفایی بودن که تابحال از ادمایی شنیده بودم که همیشه ادعای این رو داشتن که نباید قلب کسی رو با حرف شکوند...و اونارو از روی ظاهر قضاوت کرد اینقدر این حرفا ادامه داشت  و من هر روز بیشتر از خودم متنفر میشدم و شده بودم یک آدمی که از ترس قضاوت شدن جرات اینکه بره بیرون و وارد اجتماع بشه رو  نداشت اونقدر از خودم متنفر شده بودم که یه ماژیک برداشتم و تمام عکسایی که توشون بودم رو خط خطی کردم....اما بعد یه چیزی رو فهمیدم....من به نحو خودم فوق العاده ام:)و فقط  تحت تاثیر حرف کسایی که از من بدشون میومد قرار گرفتم من یگانه ی خودم بودم:)کسی که همه به عنوان یه آدمی که همیشه لبخند میزنه ومحبت میکنه میشناختنش :)من اونی نبودم که اونا میگفتن...و فهمیدن اینو مدیون کسایی بودم که از ته قلبم دوستشون داشتم.....از اون روز خودم نه تنها برای خودم بلکه برای همه زیبا شدم و همه صدامو دوست داشتن از اون روز به بعد وزنم کمو کمتر شد هنوزم کمی اضافه وزن دارم با تفاوت اینکه خودمو دوست دارم  و هر روز دارم بیشتر پیشرفت میکنم

    و تنها رازش این بود که کمی از آن محبتی که به دیگران تقدیم میکردم  را با خودم تقسیم کردم ...کسی که خودش را دوست نداشته باشد برای دیگران دوست داشتنی نیست....

    امیدوارم وقتی این متن را برای باری دیگر میخوانم کلی تغییر کرده باشم:)وخودم رابیشتر دوست داشته باشم

    این نامه را در روز تولدم به خودم تقدیم میکنم 97/4/13


    پی نوشت دو:)

    شماهم اگه میخواید یک نامه برای خودتون بنویسید و لینکش رو برای من بفرستید تابه اشتراک بزارم...:)



  • ۱۶
    • یگانه دخت
    • پنجشنبه ۱ فروردين ۹۸

    چرت و پرت نوشت بعد مدت ها🍁😅😛😊



    درود برشما دوستان عزیز:)))

    امیدوارم حال تون خوب باشه😁

    میدونم در دوری من در حال پوسیدن بودید ولی خجالت میکشیدید بگید خودم میدونم😂😂😂😁❤

    خب این چندروز یکم سعی کردم در زندگیم تغییراتی ایجاد کنم😅 یکمم سخته اونم ترک کردن یه سری عادت های بد😛

    مثلا هر روز ورزش کنم زیاد با گوشی کار نکنم

    راستی یه نکته مهم این روز ا سعی میکنم بیشتر خودمو دوست داشته باشم:)و این برای کسی که از خودش همیشه متنفر بوده قدم بزرگیه 🍁:)سعی کنید کمی خودتون رو دوست داشته باشید😊

    +رفته بودیم بیرون این عکسه رو گرفتم و عکس تابلوی نقاشی مورد علاقمو گذاشتم بک گراندش اینقدر این نقاشی رو دوست دارم که حتی حاضرم طرح شو رو تمام بدنم تتو کنم😁😂 چه خوفناک میشم😁😁(خبیثق)








  • ۱۳
    • یگانه دخت
    • پنجشنبه ۱۸ بهمن ۹۷

    کمی با دقت تر به زندگی بنگریم:)

    https://instagram.fgyd4-1.fna.fbcdn.net/vp/5f7bd6f0e3151b2932207ab89c65a538/5CDBF476/t51.2885-15/sh0.08/e35/c96.0.887.887a/s640x640/50229706_2271774263102884_5332287539354908822_n.jpg?_nc_ht=instagram.fgyd4-1.fna.fbcdn.net


    خیلی وقت است خودم را در پیله ای از جنس غم زندانی کرده ام...بی انکه دقت کنم چقدر زندگی زیبا است

    این روزها که بیشتر با عشق به خودم مینگرم میتوانم عشق را در زندگی ام احساس کنم اکنون میتوانم شهری را ببینم شهری که سرشار زیبایی است

    اینجا ادم های میخندند کودکان با خوشحالی به دنبال شاپرکی میگردند تا ارزوهایشان را به گوش او برسانند تاشاید در مسافرتی که با باد دارد نزد فرشتگان و خدابرود و برایشان بگوید از این ارزوها

    شاید دور از واقعیت یا حتی دروغ باشد اما بازهم زیباترین دروغ است که میدانم تبدیل به واقعیت میشود..:)


    پی نوشت:

    میدانم که در فضای مجازی کوچکترین طرفداری ندارم و در اینجا کسی خواستار من و نوشته هایم نیست...

    این هم برای منی که بسیار عاشق دوست داشته شدن است سخت است با فکر کردن به این موضوع از تمام کسانی که مرا در زندگی واقعی ام دوست دارند دور شدم انقدر دور که فکر کردم برای هیچکدامشان کوچک ترین ارزشی ندارم....

    اما به خودم امدم دیدم چقدر ادم اطرافم هست که خیلی از من دورند چه دوستانی که سال هاست از این شهر رفته اند اما هنوز صبح شان را با سلام و عشق ورزیدن به من اغاز میکنند

    وقتی چشمانم را باز تر کردم دیدم چه دوستان زیادی دارم که میتوانم سرم را بر روی شانه هایشان بگذارم و بگویم از رویاهایم بگویم از ان اینده ای که در حال ساختنش هستم:)

    شاید اینجا کسی مرا دوست نداشته باشد اما در واقعیت کلی ادم دوست داشتنی دارم انقدر زیاد که تعدادشان از دستم در رفته

    یکی از حرف های من به آن هایی که احساس  میکنند تنها هستند این است که کمی چشم هایشان را بازتر کنند:)


    پی نوشت 2:)

    بازهرا (یکی از بهترین ادمای زندگیم)

    شروع کردیم به تمرین اون پیانو میزنه و من میخونم خخخخ اولین تمرین مون که دیروز بود واقعا افتضاح بود خخخ

    اما تمرین بعدی اگه بهتر شد حتما یک پست صوتی میزارم

    پی نوشت3:)

    شاید در فضای مجازی کسی از من  خوشش نیاد

    اما من مهربان جانم رو دارم(ماجده:) )



    مرسی از خدا و بهترینای زندگیم:)

    بهمن/97
  • ۱۲
    • یگانه دخت
    • جمعه ۵ بهمن ۹۷
    در یکدیگر گریسته بودیم
    در یکدیگر تمام لحظه ی بی‌اعتبار وحدت را
    دیوانه‌وار زیسته بودیم
    -فروغ فرخزاد-
    پیوندهای روزانه